صاحب عشق
صاحب عشق
مهربانم اگر از جنس ستاره ي من باشي بي سر و پا نيستي
اگر معناي كلامم را سخت مي فهمي من فكر مي كنم هنوز با احساست رو راست نيستي
وقتي احساسي به نام عشق در قلبت وارد مي شود
بايد باور كني از هفت خان رستم عشق يكي را كه اثبات دوستت دارم است گذرانده اي
مهربانم روي آسمان قلبت نوشتم عشق بدان وجودت را لايق يك احساس دانسته ام اما مهربانم چه بر سر احساست آمده كه چنين متواضع شده اي ؟
چه بر سر احساست آمده كه راه رسيدن را داري با عجله طي مي كني ؟
من مهربانم را با تمام غرور متواضعانه اش دوست داشتم غروري كه بي جا نبود غروري كه به من فهمان يك انسانم و هر انساني حق زندگي كردن دارد
شايد اگر غرور تو نبود براي محقق شدن آنچه تو از وجودم مي خواستي تلاش نمي كردم
مهربانم بايد تو را بشناسم بايد بدانيم رهگذراني كه حالا مسيرشان يكي شده چرا و چگونه به اينجا رسيده اند
روزي كسي به من مي گفت عجله كن دير شد
گفتم خدايي كه من مي پرستم هر وقت بنده اش لايق يك خوشبختي باشد بي منت به او هديه مي كند پس براي صلاح خداي من دير شدن معنايي ندارد اين منم كه بايد به درجه ي لياقت آن خوشبختي برسم هر چه تلاشم بيشتر باشد زودتر خواهم رسيد اما اگر براي لايق شدن تلاشي نكنم به آن خوشبختي نخواهم رسيد
گاهي وقتها با تلاش زياد به خواسته ي درونمان نمي رسيم و آن وقت است كه اگر خدا صلاح نداند تلاش تو بي فايده است
پس خداي مهربانم لطفا تلاش هايي را نصيبم كن كه به صلاح تو نزديك باشد و بتوانم لايق خوشبختي كه در صلاح توست باشم
مهربانم مي شود در راه عشق توكلمان به خدا باشد مي دانم مسيري را كه من براي رسيدن به يك عشق ماندگار انتخاب كرده ام بسيار سخت است اما مهربانم بدان از حسادت روزگار مي ترسم هر وقت با خودت و خداي خودت تنها شدي هر وقت بر سجاده اي از ايمان نشستي فقط از او بخواه كه اگر صلاحش هست و اگر ما لايق يك عشق پاك هستيم فاصله هاي بينمان را نابود كند
مهربانم عشق تنها واژه ايست كه اگر از راهش به آن برسي خداي مهرباني ها انقدر خوشبختي نصيبت مي كند كه حتي تصورش را هم نمي كني
اميدوارم بفهمي وقتي مي شود صادقانه و بي ريا عشق ورزيد وقتي مي توان با تكيه بر صاحب عشق عاشق بود پس هيچ هراسي از حسادت روزگار نداريم و نخواهيم داشت
پس بيا با تمام قدرت به سوي سرنوشت قدم برداريم چرا كه صاحب عشق حواسش به ما هست مطمين باش