محبوبمبه گذشته های خیلی دور که فکر می کنمتازه می فهممآدمها چقدر تصوراتشان از واقعیت ها فاصله داردیعنی تصورات لحظه ای آدمها با آنچه هستی یک دنیا تفاوت داردحالا خیلی ها از قضاوت های آن روز هایشان برایم می گویندو من دلیل آن همه سختی بی دلیل را می فهممآن آدمها آمدند و رفتند , خاطراتشان خوب یا بد به جا ماندهو بعضی ها هم هنوز با قضاوت های اشتباهشان درگیرندبه آن روز ها ی نبودنت که فکر می کنمبه آن همه جنگیدن های طاقت فرسافقط به خاطر اینکه تو فراموشم نشویافسوس که نه , پشیمان که نهاما از آن همه
جرات عاشق بودنم , لذت می برمجراتی که شاید خیلی ها در برابرش , تاب نیاورندو در لحظه ای , شکست بخورندحالا در آرامشی عجیب فرو رفته امآرامشی که , هنوز پشت درد هایش بغض داردیعنی باورم نمی شوداگر روزی بگویندتو ماندی و او رفت , تو خواستی و او به تمام احساس تو پشت پا زدباورم نمی شوداگر روزی بگویندجنگیدن تو به خاطر چنین آدمی بود ؟نمی توانم درک کنم کهاحساسم را , پای آدم ناباوری هایم , قربانی کرده باشمولی در همین شب های رو به تودر همین شب های به نام توفقط دست روی قلبم گذاشته ام , و با جاری چشمانممی گویممنو یادت نره ها + نوشته شده در سی ام بهمن ۱۴۰۱ساعت ۲ ب.ظ  توسط پرستو ی مهاجر | عشق آرماني...
ما را در سایت عشق آرماني دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fahimehrajabi بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 7 اسفند 1401 ساعت: 16:50