مرا بفهم

ساخت وبلاگ
 

نمي دانم درست چه زماني از او متنفر شدم
 وقتي گفت سلام ؟
 وقتي گفتم راه سختي در پيش دارم ؟
 وقتي گفت دنيا ي تو را مي سازم ؟
 وقتي گفتم من در ابهام احساس فرو رفته ام ؟
 وقتي گفت سايه ي درد هايت مي شوم ؟
 وقتي گفتم من با اين شكستن ها همدمم ؟
 وقتي گفت قدم هايت را با اعتماد به نفس بردار ؟
 وقتي گفت اينجا غريبي تو را به جان مي خرم ؟
 وقتي گفتم من از اين نگاه مي ترسم ؟
 وقتي گفت زمين خوردي مهم نيست دستهايت را به من بده دوباره بلند شو ؟
 وقتي گفتم فقط تو مي تواني معناي كلامم را بفهمي ؟
 وقتي گفت دنيا ي ما بي اراده مشترك شده ؟
 وقتي گفتم لبخند را نمي شناسم چون هرگز نديدم ؟
 وقتي گفت شادي دل تو رويا ي محبوب من است ؟
 وقتي گفتم جز تنش چيزي در دنيا ي خصوصي خودم نديده ام ؟
 وقتي گفت بي خيال دنياي ديگران ما دنيا ي خودمان را داريم ؟
 وقتي گفتم عشق را فقط در افسانه ها خوانده ام ؟
وقتي گفت به تو ثابت مي كنم عشق در واقعيت زيبا تر است ؟
 وقتي گفتم دوستت دارم آري همين وقتي فهميد دوستش دارم ترديد تمام وجودش را فرا گرفت
 نگاههاي افسوس بار برايش معنا پيدا كرد
 دنيا ي ديگران برايش قشنگتر و جذابتر شد
 زمزمه هاي بيمار صفتان مرددش كرد
 چه بد مي كنند اين آدم هاي بيمار صفت با سرنوشتم
 چه بد مي كنند آدم هاي بيمار صفت با دلم
 و حالا همين بيمار صفتان مجبورم كردند كه چون او باورشان كرده متنفر باشم
 از او از دنيا ي او از همه ي آنچه كه آرزويم بود رويا يم بود
 حالا متنفرم از احساس او عشقي كه او صاحبش باشد
 ولي در تهه اين تنفر در تهه اين نمي خواهم ها
 يك روزنه هست روزنه اي به نام عشق
 كه خود را به هر سو مي كوبد تا اين تنفر را از اين قلب عشق نديده بيرون كند
 نمي دانم از كجاي اين قصه شروع كنم
 اما تنها خدا مي داند فقط خدا مي داند در زير اين تنفر چه مي گذرد همين
 

http://sv.jenabmusic.com/93/azar/2/Iman%20Ghiasi%20-%20Hesse%20Mano.mp3

+ نوشته شده در  بیست و هفتم مرداد ۱۳۹۶ساعت ۱۰ ب.ظ  توسط پرستو ی مهاجر   | 
عشق آرماني...
ما را در سایت عشق آرماني دنبال می کنید

برچسب : بفهم, نویسنده : fahimehrajabi بازدید : 229 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 6:24