لحظه های سخت من

ساخت وبلاگ


درود بر شما مخاطبین عزیزم
پیام های زیادی دریافت کردم که پر از محبت های شما عزیزانم بود
نوشته بودید از حال خودم براتون بنویسم
پیام هاتون از بس توی شبکه های مختلف اجتماعی و اینجا زیاد بود
تصمیم گرفتم متنی در این باره بنویسم
حقیقتش دارم سخت ترین لحظه های زندگیمو پشت سر میگذارم
حال دلم که داغون تر از این نمیشه
به اطرافم که توی این مدت خوب دقت کردم
فهمیدم
یه سری آدمایی که فکر می کردی شریک لحظه های سختت نیستند
مثل کوه کنارت می ایستند
و اونایی که فکر می کردی
تا آخرین لحظه پا به پات میان اصلا نیستند
از کسی توقعی ندارم و نداشتم
ولی رفیق لحظه های سخت این روزا یا غیر ممکنِ یا اگر هست نعمت الهیِ
خلاصه برام خیلی دعا کنید
از یکطرف مادرم سخت ترین روزای بیماریشو میگذرونه
از طرف دیگه خودم داغونتر از همیشه شدم
من مطمئنم روزای سخت عمرشون کوتاهه
به همین زودیا دوباره غم و سختی از روزگار منو خونوادم رخت بر میبنده و میره که دیگه بر نگرده
من مطمئنم لحظه های شاد پشت درِ همه ی صبوریامون ایستادند
تا دوباره وارد روزگارمون بشن
از احوالپرسی های این مدت تک تکتون متشکرم
فقط تا وقتی دوباره به زندگی عادی برگردم کنارم بمونید
تا دوباره براتون بنویسم و شما با نظرات زیباتون به زندگی دلگرمم کنید
توی این شبا من و مادرمُ از دعاتون بی نسیب نگذارید
مواظب آرامش دلهاتون باشید
تا بعد

+ نوشته شده در  نهم مرداد ۱۴۰۲ساعت ۱۰ ق.ظ&nbsp توسط پرستو ی مهاجر   | 

عشق آرماني...
ما را در سایت عشق آرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fahimehrajabi بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 13:52